آیه 49 سوره مریم

از دانشنامه‌ی اسلامی

فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ ۖ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا

[19–49] (مشاهده آیه در سوره)


<<48 آیه 49 سوره مریم 50>>
سوره :سوره مریم (19)
جزء :16
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و چون ابراهیم از آن قوم و بتانی که به جای خدا می‌پرستیدند دوری گزید ما هم (به لطف و رحمت خود) به او اسحاق و (فرزند او) یعقوب را عطا کردیم و به همه شرف نبوت بخشیدیم.

پس هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می پرستیدند، کناره گرفت، اسحاق ویعقوب را به او بخشیدیم وهر یک را پیامبر قرار دادیم.

و چون از آنها و [از] آنچه به جاى خدا مى‌پرستيدند كناره گرفت، اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر گردانيديم.

چون از آنها و آنچه جز خداى يكتا مى‌پرستيدند كناره گرفت، اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و همه را پيامبرى داديم،

هنگامی که از آنان و آنچه غیر خدا می‌پرستیدند کناره‌گیری کرد، ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم؛ و هر یک را پیامبری (بزرگ) قرار دادیم!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

So when he had left them and what they worshipped besides Allah, We gave him Isaac and Jacob, and each We made a prophet.

So when he withdrew from them and what they worshipped besides Allah, We gave to him Ishaq and Yaqoub, and each one of them We made a prophet.

So, when he had withdrawn from them and that which they were worshipping beside Allah, We gave him Isaac and Jacob. Each of them We made a prophet.

When he had turned away from them and from those whom they worshipped besides Allah, We bestowed on him Isaac and Jacob, and each one of them We made a prophet.

معانی کلمات آیه

«وَهَبْنا لَهُ إسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ»: اسحاق پسر ابراهیم بوده و یعقوب فرزند اسحاق و نوه ابراهیم است. این هم مژده دیگری به ابراهیم بود که پسرش اسحاق، دارای فرزند خواهد بود. «کُلاًّ»: هر یک از اسحاق و یعقوب. هر یک از ابراهیم و اسحاق و یعقوب. این واژه مفعول اوّل فعل (جَعَلْنَا) و بر آن مقدّم شده است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا «49»

چون ابراهيم از مشركان و از آنچه به جاى خدا مى‌پرستيدند كناره گرفت، ما اسحاق و (فرزندش) يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر قرار داديم.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 278

وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا «50»

و از رحمت خويش به آنها عطا كرديم و براى آنان (در ميان مردم) نام بلند و نيكو قرار داديم.

نکته ها

سيماى ابراهيم عليه السلام‌:

  • ابراهيم عليه السلام از ستاره و ماه و خورشيد دل بريد، به خدا رسيد. لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ‌ ... وَجَّهْتُ وَجْهِيَ‌ ... «1»
  • عموى منحرف را رها كرد، خود براى همه‌ى مردم پدر شد. «مِلَّةَ أَبِيكُمْ» «2»
  • عمو با او قهر كرد، «وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا» «3» امّا خدا به او لطف كرد. «إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا» «4»
  • براى خدا كناره‌گيرى كرد، «أَعْتَزِلُكُمْ» «5» شهره آفاق شد. «جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ»
  • از خانه بتها فرار كرد، سازنده خانه توحيد شد. «إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ» «6»
  • جانش را در راه خدا تسليم كرد، آتش بر او گلستان شد. «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً» «7»
  • فرزند را براى ذبح آماده كرد، «وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ» «8» جان به سلامت برد و سنّت قربانى در جايگاهش واجب شد.
  • تا اواخر عمر بى‌فرزند، ولى راضى بود، در پايان عمر، نبوّت در دودمانش قرار گرفت.
  • در خلوت‌ترين مكان‌ها كعبه را ساخت، پرجاذبه‌ترين مناطق زمين شد.
  • در بيابان، تنهاى تنها فرياد زد، از تمام زمين، لبّيك‌گو رسيد. «أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» «9»
  • كودك تشنه‌ى خود را رها كرد، آب زمزم، براى هميشه جارى شد.
  • در برابر تهديد عموى بت‌پرستش سلام كرد، «قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ» «10» خداوند به او سلام‌

«1». انعام، 76- 79.

«2». حج، 78.

«3». مريم، 46.

«4». مريم، 47.

«5». مريم، 48.

«6». بقره، 127.

«7». انبيا، 69.

«8». صافّات، 103.

«9». حج، 27.

«10». مريم، 47.

جلد 5 - صفحه 279

فرستاد. «سَلامٌ عَلى‌ إِبْراهِيمَ» «1»

  • يك نفر بود، امروز همه مكتب‌هاى آسمانى، خود را ابراهيمى مى‌دانند.
  • همه با اودشمنى كردند، خدا او را خليل خود دانست. «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا» «2»

پیام ها

1- هم از گناهكار جدا شويم و هم از گناه، زيرا كناره‌گيرى از منحرفان، زمانى مؤثر است كه با كناره‌گيرى از انحراف همراه باشد. «أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ‌- اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ»

2- فرزند صالح، پاداش مجاهدت‌هاى والدين است. فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ‌ ... وَهَبْنا

3- اگر غير خدا را رها كنيم، امدادهاى الهى مى‌رسد. فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ‌ ... وَهَبْنا

4- مهم‌تر از فرزند، مقام معنوى اوست. «وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا»

5- نوه‌ى انسان نيز از الطاف الهى است. «وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» (يعقوب نوه‌ى ابراهيم بود.) «3»

6- نبوّت، مقامى است كه خداوند تعيين مى‌كند. «جَعَلْنا نَبِيًّا»

7- يك حركت الهى از يك پدر بزرگ، نسلى را در رحمت الهى غرق مى‌كند. اعْتَزَلَهُمْ‌ ... وَهَبْنا لَهُ‌

8- هر كس، هرچه دارد از خداست. وَهَبْنا ... جَعَلْنا ... رَحْمَتِنا

9- رحمت خداوند به قدرى وسيع است كه انبيا هرچه دريافت مى‌كنند، تنها گوشه‌اى از آن است. «مِنْ رَحْمَتِنا»

10- محبوبيّت وخوشنامى، از الطاف الهى است. «جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ» (مقام ابراهيم به جايى رسيد كه همه‌ى مشركان ويهوديان ومسيحيان مى‌گفتند: ابراهيم از ماست.)


«1». صافّات، 109.

«2». نساء، 125.

«3». «فبشّرناها باسحق و من وراء اسحق يعقوب» هود، 71.

جلد 5 - صفحه 280

11- دعاى مردان خدا مستجاب است. (ابراهيم از خدا نام نيك خواست‌ «وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» در اين آيه مى‌فرمايد: «جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (49)

فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ‌: پس آن هنگام كه دور شد ابراهيم از بت‌پرستان و متوجه ناحيه شام شد كه ارض مقدسه است و بگذاشت ايشان را. وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‌: و آنچه مى‌پرستيدند به غير از خدا. وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ‌: بخشيديم مر او را از ساره خاتون فرزندى اسحق نام، و نبيره‌اى از اسحق كه يعقوب نام داشت بدل كسانى كه از آنها مفارقت نمود از كفار و بت‌پرستان، تا به ايشان انس گيرد. وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا: و همه ايشان را قرار داديم پيغمبر و برگزيده با تقرب و رفعت. تخصيص اسحق و يعقوب به ذكر، به جهت آنست كه ايشان شجره انبياء بودند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (41) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً (42) يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (43) يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا (44) يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا (45)

قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا (46) قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا (47) وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى‌ أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (48) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (49) وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (50)

ترجمه‌

و ياد كن در كتاب ابراهيم را همانا او بود بسيار راستگو و داراى مقام رفيع نبوت‌

وقتى كه گفت بپدرش اى پدر من چرا ميپرستى چيزى را كه نميشنود و نميبيند و كفايت نميكند از تو چيزيرا

اى پدر من همانا رسيده است بمن از دانش آنچه نرسيده بتو پس پيروى كن از من هدايت كنم تو را براه راست‌

اى پدر من بندگى مكن از شيطان همانا شيطان باشد مر خداوند بخشنده را فرمان نابردار

اى پدر من همانا من ميترسم كه برسد تو را عذابى از خداوند بخشنده پس بوده باشى مر شيطان را تحت اختيار

گفت آيا رو گردانى تو از خدايان من اى ابراهيم هر آينه اگر باز نه ايستى البته سنگسار كنم تو را و دورى كن از من مدّت مديدى‌

گفت سلام بر تو براى وداع پس از اين آمرزش ميخواهم براى تو از پروردگارم همانا او باشد بمن بسيار مهربان‌

و كناره‌گيرى ميكنم از شما و آنچه را ميخوانيد غير از خدا و ميخوانم پروردگارم را شايد آنكه نباشم بخواندن پروردگارم محروم‌

پس چون كناره‌گيرى نمود از آنها و آنچه را مى‌پرستيدند غير از خدا بخشيديم باو اسحق و يعقوب را و هر دو را گردانديم پيغمبر

و بخشيديم به ايشان از رحمت خودمان و قرار داديم براى ايشان نام نيك بلند مرتبه‌اى.

تفسير

- و ياد كن اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در قرآن حضرت ابراهيم عليه السّلام را كه بود بسيار راستگو و راست جو و زياد تصديق مينمود آيات الهى و كتب سماوى و انبياء عظام را و خود هم از ايشان بود بلكه فوق همه غير از خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‌

جلد 3 صفحه 476

وقتى كه گفت بپدر مادر يا عموى خود كه او را پدر ميخواند و در كلام عرب بر آن اطلاق ميشود چنانچه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر بيان شد كه نميشود آباء پيغمبر ما كافر باشند اى پدر من براى اظهار عطوفت و مهربانى چون اصل يا ابت يا ابى بوده و ياء مبدّل بتاء شده براى مبالغه در تحقيق اضافه چرا مى‌پرستى و عبادت ميكنى بتى را كه نميشنود صداى تو و نداى تو و ذكر و دعاى تو واحديرا و نميبيند تو و خضوع و خشوع و ركوع و سجود تو واحديرا و نميتواند مهمّى را از تو كفايت كند و ضررى را دفع نمايد يا نفعى برساند بتو و باحدى اى پدر من خداوند بمن علم و معرفتى عنايت فرموده كه بتو نفرموده بيا پيروى كن از من تا راه راست و جاده هموار واضح و معتدل توحيد و معاد را بتو بياموزم كه از مقصد حركت كنى و بمقصود برسى اى پدر من بندگى و اطاعت مكن از شيطان و ديو رجيم در عبادت بتها مگر نميدانى آن ملعون نافرمانى خدا را نمود و مطرود درگاه احديّت شد اى پدر من من از آن ترس دارم كه مورد غضب الهى شوى و واصل شود بتو از طرف خداوند عذابى كه مفرّى براى تو از آن عذاب نباشد چون تو در تحت حمايت و اختيار شيطان واقع شدى و او نمى‌تواند براى نجات دوستانش از عذاب خدا راه نجاتى پيدا كند بلكه خودش هم از آنها تبرّى ميكند تا اينجا بيان حضرت ابراهيم عليه السّلام بود و انصافا قابل ملاحظه كسانى است كه ميخواهند مردم را دعوت بحقّ نمايند و بايد طريقه تبليغ را از آنحضرت بياموزند كه با چه خطاب محبّت آميزى شروع بسخن فرموده و در هر جمله تكرار فرموده براى اظهار كمال عطوفت و مهربانى با پدر خوانده خود و بطور سؤال از دليل عمل منع نموده او را از بت پرستى با اشاره بدليل منع به بيان بليغ مشتمل بر جهاتى از ادلّه كه مزيدى بر آن متصوّر نيست و اشعار به حجّت بودن قول خود براى او با عدم تصريح بجهالت و تقصير او و كمال علم و دانش خود چون فرموده مقدارى از علم خدا بمن داده و بتو نداده يعنى تو معذورى من هم كارى نكردم و خود را بمنزله رفيق بلد راهى براى او معرّفى نموده و اينكه عبادت بت ناشى از وسوسه شيطان است و اطاعت شيطان عبادت او است و او دشمن خدا است و عبادت دشمن خدا موجب غضب الهى است و من براى محبّتى كه بتو دارم مى‌ترسم‌

جلد 3 صفحه 477

روزى مبادا عذاب الهى مس كند بدن تو را و تو مانند شيطان مخذول و ملعون در السنه و افواه گردى حال به بينيد چه قدر ملاحظه ادب و احترام طرف را نموده كه هيچ كلمه زننده‌اى استعمال ننموده با آنكه تمام مقصود خود را بنحو اكمل بيان و كمال محبّت و دلسوزى را بطرف اظهار فرموده بر عكس آزر با كمال بى‌ادبى و جرئت و جسارت و اشعار به انكار و تعجّب از گفتار آنحضرت جواب داد كه آيا تو راغب و معرض و رو گردانى از خدايان من اى ابراهيم اگر صرف نظر ننمائى از اين طريقه كه پيش گرفتى و باز نه ايستى از اين گفتار ناهنجارت هر آينه سنگسار كنم تو را بدشنام يا پاره سنگ و حذر كن از من و دور شو از نزدم مدّت مديدى حضرت ابراهيم عليه السّلام باز با كمال ادب و احترام سلام وداع فرمود يعنى من رفتم خداحافظ از طرف من مطمئن باشيد كه آزارى بلكه مكروهى بشما نخواهد رسيد و از خدا ميخواهم كه موفق كند تو را به توبه از شرك و تو را بيامرزد چون خداوند بمن خيلى عطوف و مهربان و نيكوكار و نيك رفتار است و كناره‌گيرى ميكنم از شما و خدايان باطلى كه داريد و ميخوانم خداى يكتاى بى‌همتاى خود را هر جا باشم شايد خداوند مرا از در خانه خود محروم نفرمايد و مانند شما بخسران دنيا و آخرت مبتلا نشوم و اينكه در بدو جمله اخيره شايد فرموده براى تواضع و فروتنى و اشاره بآنكه بنده نبايد هيچگاه مغرور و مطمئن بعمل خود باشد بلكه بايد بوظيفه عبوديّت رفتار نمايد و خدا را بخواند و عبادت كند و اميد اجابت و ثواب و مغفرت داشته باشد ولى بفضل و كرم و رحمت خودش چون خداوند ملزم باين امور نيست و خاتمه امر بنده معلوم نيست كه بكجا منتهى ميشود و پس از اين مهاجرت بشام فرمود و كناره‌گيرى كرد از آنها و خدايان باطلشان و خداوند هم در عوض بعد از حضرت اسمعيل باو اسحق را مرحمت فرمود و از اسحق يعقوب بوجود آمد و اين پدر و پسر هر دو پيغمبر شدند و بمقام رفيع نبوّت رسيدند و انبياء بنى اسرائيل كه قسمت عمده پيغمبران از ايشان تشكيل ميشود منسوب بحضرت يعقوبند كه ملقّب باسرائيل بوده و باين جهت مخصوص بذكر شده با آنكه نواده است و اينكه اسمعيل ذكر نشده شايد براى آن باشد كه قبل از اين اعتزال وجود داشته چون گفته‌اند حضرت ابراهيم دو مرتبه از آنها كناره‌گيرى كرد و شايد براى آن باشد كه بعدا مستقلا ذكر شود

جلد 3 صفحه 478

در هر حال خداوند در اين اعتزال بقدرى خوب از آنحضرت پذيرائى فرمود كه عقل مات ميشود چون از جهت جاه و جلال و ثروت و مال و خدم و حشم و اولاد و احفاد و اعوان و انصار يگانه عالميان گرديد و نام نامى و اسم گراميش بقدرى بخوبى شهرت كرد كه تمام قبائل و فرق بوسيله‌اى از وسائل خود را منسوب باو نمودند و همه باو افتخار كردند و تمام ملّيّون و ارباب اديان به نبوّت او معترف شدند تا آنكه پيغمبر بين المللى شد و كارش به اين جا رسيد كه پيغمبر آخر الزمان كه اشرف انبياء و مرسلين بود خود را تابع ملّت او معرّفى فرمود و خداوند بپاس احترام و دعاى آنحضرت آن دو فرزند و ساير فرزندان او را در دنيا معروف بخوبى فرمود كه همه زبان بمدح و ثناى ايشان گشودند و بزرگترين رحمت خداوند كه مقام نبوّت است موروث اين خاندان گرديد تا دامنه قيامت چون لسان صدق على كنايه از ذكر خير رفيع است و در اخبار ائمه اطهار رحمتنا بحضرت ختمى مرتبت و لسان صدق على بامير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده كه از اين خاندانند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَلَمَّا اعتَزَلَهُم‌ وَ ما يَعبُدُون‌َ مِن‌ دُون‌ِ اللّه‌ِ وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ وَ يَعقُوب‌َ وَ كُلاًّ جَعَلنا نَبِيًّا (49)

‌پس‌ چون‌ ‌از‌ ‌آنها‌ اعتزال‌ نمود و ‌از‌ اصنام‌ ‌آنها‌ ‌ما باو عنايت‌ فرموديم‌ اسحق‌ و يعقوب‌ ‌را‌ و تمام‌ ‌آنها‌ ‌را‌ قرار داديم‌ نبي‌.

فَلَمَّا اعتَزَلَهُم‌ ‌از‌ ‌بين‌ ‌آنها‌ بيرون‌ رفت‌ بطرف‌ بيت‌ المقدس‌. وَ ما يَعبُدُون‌َ مِن‌ دُون‌ِ اللّه‌ِ ‌که‌ ‌از‌ بتهاي‌ ‌آنها‌ و آلهه ‌آنها‌ و توجه‌ بذات‌ اقدس‌ ربوبي‌ خداوند

جلد 12 - صفحه 451

‌براي‌ آنكه‌ وحشت‌ تنهايي‌ باو اثر نگذارد.

وَهَبنا لَه‌ُ إِسحاق‌َ ‌که‌ ملائكه‌ نازل‌ شدند ‌بر‌ ابراهيم‌ و بشارت‌ دادند بعيالش‌ چنانچه‌ ميفرمايد:

وَ امرَأَتُه‌ُ قائِمَةٌ فَضَحِكَت‌ فَبَشَّرناها بِإِسحاق‌َ وَ مِن‌ وَراءِ إِسحاق‌َ يَعقُوب‌َ هود آيه 71 «يعقوب‌» ‌که‌ فرزند اسحق‌ ‌باشد‌ و ‌در‌ زمان‌ ابراهيم‌ بدنيا آمد ‌که‌ فرزند ابراهيم‌ ‌بود‌.

وَ كُلًّا جَعَلنا نَبِيًّا ‌يعني‌ ‌کل‌ واحد منهما ‌که‌ اسحق‌ و يعقوب‌ ‌باشد‌، و ممكن‌ ‌است‌ معني‌ ‌کل‌ واحد منهم‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ابراهيم‌ و اسحق‌ و يعقوب‌ ‌باشد‌.

«تنبيه‌» اختلاف‌ شد ‌بين‌ يهود و ‌بين‌ مسلمين‌ ‌که‌ خداوند ابتداء اسحق‌ ‌را‌ بابراهيم‌ داد ‌ يا ‌ اسمعيل‌ ‌را‌ و مسلمين‌ معتقد باين‌ هستند ‌که‌ ابتداء اسماعيل‌ ‌را‌ ‌از‌ هاجر باو عنايت‌ فرمود عيال‌ ابراهيم‌ ساره‌ حسد برد ‌که‌ ‌خود‌ عقيم‌ ‌بود‌، ‌گفت‌: ‌اينکه‌ بچه‌ ‌را‌ ‌با‌ مادرش‌ ببر جايي‌ ‌که‌ ‌من‌ مشاهده‌ نكنم‌ مأمور شد آورد ‌آنها‌ ‌را‌ بمكّه‌ معظمه‌ ‌که‌ شرحش‌ ‌در‌ قرآن‌ مجيد دارد.

رَبَّنا إِنِّي‌ أَسكَنت‌ُ مِن‌ ذُرِّيَّتِي‌ بِوادٍ غَيرِ ذِي‌ زَرع‌ٍ عِندَ بَيتِك‌َ المُحَرَّم‌ِ ابراهيم‌ آيه 40 و اوست‌ ذبيح‌ اللّه‌ و اهل‌ كتاب‌ اسحق‌ ‌را‌ معتقدند.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 49)- ابراهیم به گفته خود وفا کرد و بر سر عقیده خویش با استقامت هر چه تمامتر باقی ماند، همواره منادی توحید بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز بر ضدّ او قیام کردند، اما او سر انجام تنها نماند، پیروان فراوانی در تمام قرون و اعصار پیدا کرد بطوری که همه خدا پرستان جهان به وجودش افتخار می‌کنند.

قرآن در این زمینه می‌گوید: «هنگامی که ابراهیم از آن بت پرستان و از آنچه غیر از اللّه می‌پرستیدند کناره گیری کرد، اسحاق و (بعد از اسحاق، فرزندش) یعقوب را به او بخشیدیم، و هر یک از آنها را پیامبر بزرگی قرار دادیم» (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا).

ج3، ص94

این موهبت بزرگ، نتیجه آن استقامتی بود که ابراهیم (ع) در راه مبارزه با بتها و کناره گیری از آن آیین باطل از خود نشان داد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع